اینجا اتاق کوچیک منه،یه پنجره که از پشت نردههای سبزش آسمون با ابرهای پنبهای نمایانه،پرواز منظم پرندهها و صدای جیک جیک گنجشکها!این نقاشیِ خداست♡
به اتاق کوچیک من اگر اومدی،نگرانیها و مشکلاتت رو بیار کنار پنجرهی نیمه باز و بگیر به سمت آسمون و با خودت زمزمه کن،چقدر کوچیکن در برابر تو خدا!بسپارشون به آسمون،اونوقت رها که شدی پرواز کن به سمت من تا امروز رو جشن بگیریم و از بودن کنار هم لذت ببریم!
به اتاق کوچیک من خوش اومدی :)♡
اینجا اتاق کوچیک منه،یه پنجره که از پشت نردههای سبزش آسمون با ابرهای پنبهای نمایانه،پرواز منظم پرندهها و صدای جیک جیک گنجشکها!این نقاشیِ خداست♡
به اتاق کوچیک من اگر اومدی،نگرانیها و مشکلاتت رو بیار کنار پنجرهی نیمه باز و بگیر به سمت آسمون و با خودت زمزمه کن،چقدر کوچیکن در برابر تو خدا!بسپارشون به آسمون،اونوقت رها که شدی پرواز کن به سمت من تا امروز رو جشن بگیریم و از بودن کنار هم لذت ببریم!
به اتاق کوچیک من خوش اومدی :)♡
اینجا اتاق کوچیک منه،یه پنجره که از پشت نردههای سبزش آسمون با ابرهای پنبهای نمایانه،پرواز منظم پرندهها و صدای جیک جیک گنجشکها!این نقاشیِ خداست♡
به اتاق کوچیک من اگر اومدی،نگرانیها و مشکلاتت رو بیار کنار پنجرهی نیمه باز و بگیر به سمت آسمون و با خودت زمزمه کن،چقدر کوچیکن در برابر تو خدا!بسپارشون به آسمون،اونوقت رها که شدی پرواز کن به سمت من تا امروز رو جشن بگیریم و از بودن کنار هم لذت ببریم!
به اتاق کوچیک من خوش اومدی :)♡
سلام ماه قشنگم! :)
از روز دوازدهم برایت مینویسم، با تمام عشق! با تمام وجود!
حال همه مان خوب است،هر وقت حس کنم که حالم بد است، به رابطه ام با خدا نگاه میکنم و خدای درونم را میگذارم سر جایش، درست همان جا که باید باشد، آنوقت آرام میگیرم، شاد میشوم، خوب میشوم و دوباره نیرو میگیرم :) مرسی خدایا بخاطر این ماه قشنگ!
دست دلم را گرفتم، آوردمش یک گوشه دنج، زیر چشمینگاهش کردم، زیر بار نمیرفت که حرف بزند، اخم کرده بود و برای من قیافه گرفته بود، کم کم داشت بهم برمیخورد، ک دیدم زد زیر گریه،هاج و واج نگاهش کردم که وسط گریه خنده اش گرفت و گفت، چیه مگر نمیشود آدم دلش بگیرد؟! گفتم چرا میشود، دستش را محکم تر گرفتم و گفتم اما میشود که آدم حواسش به دلش نباشد، میشود که آدم دلش را فراموش بکند و بعد به خودش بیاید و ببیند دلش گرد و خاک گرفته و حسابی رنگ باخته است،دلم عجیب گرفته بود و من متوجهش نبودم، به خودم آمدم دیدم خیلی وقت است که دستمال برنداشته و دلم را زیر و رو نکرده ام، دیدم خیلی وقت است حواسم به دلم نبوده است، خیلی وقت است که دلم را رها کرده ام، دیدم دلم حق دارد که بگیرد، خیلی هم حق دارد، آرام بغلش کردم و جوری که فقط خودمان متوجه بشویم، زیر گوشش گفتم، دلم! درست است که این مدت آدم خوبی برایت نبوده ام، اما خوب بودن را بلدم و فهمیدنت زیاد سخت نیست، من دوستت دارم و برای آدم خوبی برای تو بودن، تلاش میکنم! دلم لبخند زد و من آرام گرفتم :)
حالا دست دلم را گرفته ام، گونه اش را بوسیده ام، گرد و خاکش را گرفته ام و باهم دوتایی در گوشه دنجمان گل میگوییم و گل میشنویم!
+گوشه دنج من و دل جان :)
اینجا اتاق کوچیک منه،یه پنجره که از پشت نردههای سبزش آسمون با ابرهای پنبهای نمایانه،پرواز منظم پرندهها و صدای جیک جیک گنجشکها!این نقاشیِ خداست♡
به اتاق کوچیک من اگر اومدی،نگرانیها و مشکلاتت رو بیار کنار پنجرهی نیمه باز و بگیر به سمت آسمون و با خودت زمزمه کن،چقدر کوچیکن در برابر تو خدا!بسپارشون به آسمون،اونوقت رها که شدی پرواز کن به سمت من تا امروز رو جشن بگیریم و از بودن کنار هم لذت ببریم!
به اتاق کوچیک من خوش اومدی :)♡
اینجا اتاق کوچیک منه،یه پنجره که از پشت نردههای سبزش آسمون با ابرهای پنبهای نمایانه،پرواز منظم پرندهها و صدای جیک جیک گنجشکها!این نقاشیِ خداست♡
به اتاق کوچیک من اگر اومدی،نگرانیها و مشکلاتت رو بیار کنار پنجرهی نیمه باز و بگیر به سمت آسمون و با خودت زمزمه کن،چقدر کوچیکن در برابر تو خدا!بسپارشون به آسمون،اونوقت رها که شدی پرواز کن به سمت من تا امروز رو جشن بگیریم و از بودن کنار هم لذت ببریم!
به اتاق کوچیک من خوش اومدی :)♡
تعداد صفحات : 2